هدف نهایی درمان های ایمپلنت برقراری ارتباط ساختاری مستحکم بین آن و استخوان اطراف به شکلی است که بازسازی عملکرد و زیبایی پروتز نهایی را تضمین نماید.
برای برقراری چنین ارتباطی عوامل متعددی را باید در نظر گرفت که تنها قسمتی از آنها مانند ماده اولیه، شکل، توپوگرافی و خصوصیات شیمیایی به خود ایمپلنت برمی گردد . موارد دیگر همچون نیروهای مکانیکی وارده از سوی پروتز نهایی ، روش جراحی و تفاوتهای بین بیماران از نظر کیفیت و کمیت استخوان از سوی درمانگر یا بیمار تعیین خواهد شد . مشکل دیگری که در ایمپلنت های دندانی وجود دارد آن است که بر خلاف پروتزهای ارتوپدی که کل ساختار آن داخل استخوان قرار میگیرند ، ایمپلنتهای دندانی علاوه بر تداخل با استخوان، با بافتهای نرم اپی تلیوم و هم بندی حفره دهان نیز ارتباط مستقیم دارند.
پس از کاشت آن داخل استخوان ، وقایع الکتروشیمیایی روی سطح ایمپلنت رخ میدهد که موارد مهم آن شامل دو یا سه برابر شدن ضخامت لایه اکسید ، یکی شدن با یون های کلسیم ، فسفر و سولفور بافتهای بیولوژیک اطراف و آزاد شدن یونهای فلزی میشود . گزارشات متعددی وجود دارد که حاکی از افزایش مشهود یونهای فلزی همچون تایتانیوم تا چندین ppm 10 در اطراف محل کاشت ایمپلنت است (Wennerberg et al 2004). از سوی بافتهای بیولوژیک نیز، مولکول های آب و یون های هیدراته در عرض چند نانو ثانیه به سطح ایمپلنت میرسند که سرعت جذب بیومولکول های مداخله گر را تغییر میدهند . پس از آن مولکول های کوچکتر با تمایل جذبی کمتر توسط انواع بزرگتر که تمایل بیشتری به مواد بیولوژیک دارند جایگزین میگردند.
علاوه بر این تداخلات یونی که در سطح استخوان رخ میدهد ، برقراری یک تماس قابل اعتماد بین ایمپلنت و بافت نرم برای حفاظت در برابر هجوم میکروب ها ضروری است. در فقدان سیل مخاطی کافی ، اپی تلیوم به طرف اپیکال مهاجرت می نماید و بدنه آن به جای یکپارچگی استخوانی، با یک غلاف همبندی از استخوان جدا خواهد شد (encapsulation). اگرچه الیاف کلاژن بافت نرم تنها به شکل موازی در اطراف سطح ایمپلنت قرار میگیرند ، اما یک ارتباط همی دسموزومی مشابه آنچه بین اپی تلیوم / بافت همبندی و دندان طبیعی وجود دارد مشاهده خواهد شد (Glauser et at 2005).
با توجه به خصوصیات سطحی ایمپلنت، دو نوع استخوان سازی در محل اتصال آن و استخوان به وقوع خواهد پیوست : distance osteogenesis که در آن استخوان سازی از سطح استخوان اطراف به طرف ایمپلنت رخ میدهد و مسئول آن سلولهای استخوان ساز روی سطح استخوان هستند و دیگری contact osteogenesis که توسط سلولهای استخوان ساز مهاجری که روی سطح آن قرار میگیرند شروع شده و از سطح آن به طرف استخوان اطراف انجام میگیرد (Davies 2003) .
اصطلاح یکپارچگی استخوانی (Osseo integration) در دهه 1950 میلادی توسط Branemark مطرح گردید (Branemark et at 1963) که به شکل زیر تعریف شده است : ارتباط بین آن و استخوان باید به شکلی باشد که استخوان در تماس مستقیم با آن بوده و هیچ همبندی مابین این دو قرار نگیرد . 8 سال پس از آن ، Branemark تعریف یکپارچگی استخوان را بدین شکل اصلاح نمود : برقراری یک ارتباط ساختاری و عملکردی مستقیم بین استخوان زنده و سطح ایمپلنت هایی که تحت فشار (load-carrying) قرار گرفته اند (Branemark et al 1985).
اگرچه برخی از محققان معتقدند که یک تداخل شیمیایی بین استخوان و سطح ایمپلنت های تایتانیومی وجود دارد ، اما اصطلاح یکپارچگی استخوانی به ارتباط فیزیکی یا ثبات مکانیکی ایمپلنت در استخوان اشاره مینماید . با برقراری این نوع ارتباط ، ایمپلنت میتواند در برابر نیروهای برشی که میخواهند آن را از محل خود خارج سازند ، یا نیروهای چرخشی torque-out مقاومت نماید . هر چند، این نوع ارتباط مقاومت زیادی در برابر نیروهای کششی نخواهد داشت . به همین منظور رابطه دیگری برای استخوان و ایمپلنت تعریف شد که به نام چسبندگی استخوانی (Osseo coalescence) است و برای ارتباط شیمیایی بین این دو سطح استفاده میشود . این اصطلاح به مواد سطحی همچون فسفات کلسیم و مواد شیشه ای فعال (bioactive glass) اشاره دارد که میتوانند باند شیمیایی بین استخوان و ایمپلنت برقرار سازند . این نوع ارتباط در برابر هر دو نوع نیروی کششی و برشی مقاومت خواهد داشت.
یکپارچگی استخوانی ایمپلنت و استخوان باعث مقاومت بالا در برابر نیروهای برشی و توان پایین در برابر نیروهای کششی میشود . این در حالی است که در صورت چسبندگی استخوانی ، امکان مقاومت در برابر هر دو نوع نیرو وجود دارد. فلش ها جهت نیرو های وارده را نشان میدهند .
اگر چه سالها از ایمپلنت های تیتانیومی با سطح ماشین شده و صاف استفاده میشد ، اما مطالعات نشان داده است که در نواحی با استخوان حداقل ، امکان شکست این ایمپلنتها بیشتر است (Balshe et al 2009)، نیاز به وارد شدن سریع تر و بیشتر نیروها ، کم کردن از تعداد آن ها، و افزایش میزان موفقیت در نواحی با کیفیت پایین تر استخوان باعث شد که اکثر سیستمهای جدید از ایمپلنتهای پیچ دارد و با سطح ناصاف بهره ببرند (Elias & Meirelles 2010). برخی از محققان یکی از دلایل شکست یا عدم وقوع یکپارچگی استخوانی را صاف بودن زیاد از حد سطح ایمپلنت و آماده سازی ناکافی آن دانسته اند (Esposito et al 1999 b). در واقع با آماده سازی درست سطح آن ، تیتانیوم را که در ماهیت خود یک ماده خنثی است به یک ماده فعال از نظر بیولوژیکی تبدیل میسازند تا روند استخوان را تحریک کند (Bae et al 2010).
بررسی کمی شاخص های ناصافی در سطوحی که به شکل تجاری در دسترس است ، وجود تفاوت های مشهودی ر در بین انواع آن ها نشان میدهد. به شکل کلی ایمپلنتهای در دسترس امروزی داری یکی از خصوصیات سطحی زیر میباشند:
صاف Machined.
سندبلاست شده Sand blasted
اچ شده با اسید Acid etched
سندبلاست شده با ذرات درشت، و تمیز شده با اچ اسیدی SLA: Sandblast Large grit Acid etch
پلاسما اسپری شده با ذرات تیتانیومی TPS
بلاست شده با ذرات قابل جذب RBM: Restorable Blast Media
پوشانده شده با ذرات هیدروکسی آپاتیت HA Coated
پوشانده شده با ذرات تری کلسیم فسفات TCP Coated
البته تحقیقات نوین برای ایجاد انقلابی در فعال کردن تیتانیوم با استفاده از فن آوری نانو در حال انجام است (Wen et al 2010).