اکثر نیروهای به کار رفته در بدنه ایمپلنت Osseointegrated در قسمت 7 تا 9 میلیمتری کرستال استخوان بدون در نظر گرفتن طراحی ایمپلنت و ترکم استخوان متمرکز است. بنابراین ارتفاع بدنه ایمپلنت روش مؤثری بر غلبه بر ارتفاع روکش نیست. به بیان دیگر، نسبت تاج – ریشه یک مفهوم پروتزی است که ممکن است دندانپزشک ترمیم کننده را هنگام ارزیابی اباتمنت یک دندان طبیعی بلندتر باشد، ارتفاع روکش (که به عنوان اهرمی برای چرخاندن دندان در اطراف محور 2/3 تحتانی ریشه عمل می کند) کوتاهتر می شود. هر چند، نسبت روکش ایمپلنت مقایسه مستقیمی نیست. ارتفاع روکش یک کانتی لور عمودی است که هر گونه نیروی طرفی یا کانتی لور را در دندان یا ترمیم با ساپورت ایمپلنت، تشدید می کند. اگرچه، این شرایط با افزودن طول ایمپلنت برای رفع استرس، بهتر نمی شود، در عوض نیرو را در قله ریج به دام می اندازد هر چقدر CHS بیشتر باشد، تعداد بیشتری ایمپلنت برای پروتز مورد نیاز خواهد بود، خصوصاً در حضور سایر فاکتورهای نیرو این موضوع اهمیت بیشتری دارد و این یک نمونه از تغییر کامل در مفاهیمی بر اساس ایمپلنت های بیشتر در استخوان در دسترس بیشتر و ارتفاع کوتاهتر روکش و نسبت به ایمپلنت های کمتر با ارتفاع بیشتر روکش ها در استخوان آتروفی شده، محسوب می شود.
CHS هنگامی که تحلیل استخوان کرستال در اطراف بدنه ایمپلنت رخ دهد، افزایش می یابد. یک CHS افزایش یافته ممکن است نیروهای وارد بر استخوان کرستال در اطراف بدنه ایمپلنت ها را افزایش دهد. و در نتیجه ریسک تحلیل استخوان کرستال را افزایش دهد. به این ترتیب این روند باعث افزایش بیشتر CHS و نیروهای حرکتی به کل سیستم حمایت کننده می شود و باعث هرز شدن پیچ ها، تحلیل استخوان کرستال، شکستگی ایمپلنت و شکست ایمپلنت می گردد.
مطالب مرتبط: