طراحی ایمپلنت اثر مهمی در ثبات اولیه آن دارد که در زمان کار روی نواحی مخاطره آمیز همچون کیفیت پایین استخوان بسیار حساس میباشد (Okumura et al 2010). ثبات اولیه عامل مهمی در تعیین امکان بارگذاری فوری یا تأخیری ایمپلنت کاشته شده است.
لذا طراحی ایمپلنت میتواند کل طرح درمان را از نظر تعداد ، اندازه و موقعیت ایمپلنت ها و حتی زمان بارگذاری سیستم تحت تأثیر قرار دهد (O’ Sullivan et al 2000).
در اکثر سیستم های ایمپلنت کنونی، 3-2 ماه برای ترمیم استخوان کافی است . چرا که اعتقاد بر آن است بارگذاری تدریجی بر روی ایمپلنت باعث تسریع در جایگزینی استخوان woven با لاملار خواهد شد .
الف) ثبات اولیه ایمپلنت (Primary stability):
این شاخص که در زمان جراحی قابل ارزیابی است بستگی به کیفیت و میزان استخوان موجود ، هماهنگی قطر دریل ها و ایمپلنت، و شکل ماکروسکوپی و میکروسکوپی آن دارد . کیفیت استخوان مجاور ایمپلنت عامل شناخته شده است است . استخوان کورتیکال که در سمفیز و قدام فک پایین قابل مشاهده است باعث ثبات اولیه محکم میشود . در حالی که در نواحی خلفی فک بالا، کورتکس پوست تخم مرغی آن هیچ تضمینی برای گیر کردن محکم ایمپلنت نخواهد داد . در صورت پایین بودن کیفیت استخوان و کم بودن ترابکولاسیون میتوان تمهیدات خاصی را در نظر گرفت . یک راه ، وارد کردن ایمپلنت قطورتر از قطر آخرین دریل است که باعث فشردگی ترابکولاهای اطراف و پیچ شدن واقعی ایمپلنتهای پیچ دار و یا پدیده press fit در ایمپلنتهای استوانهای خواهد شد . این امر به افزایش ثبات اولیه کمک مینماید.
در صورت وارد شدن فشار زیاده از حد در دوران ترمیم اولیه خصوصاً در استخوانهای با کیفیت پایین ، امکان تحلیل استخوان و از دست رفتن ایمپلنت وجود دارد (Jemt 1991). اما از سوی دیگر، بارگذاری تدریجی یعنی افزایش گام به گام فشار به جای در اکلوژن قرار دادن یکباره پروتز و ایجاد تماس سنگین روی کراون میتواند در افزایش تراکم استخوان اطراف آن کارساز گردد؛ چرا که فقدان تحریکات روی استخوان ممکن است تحلیل استخوان را به همراه آورد (Huiskes et al 1989).
امروزه روشهای جدیدی برای تسریع در روند اسخوان سازی و یکپارچگی استخوانی ایمپلنت ها ارایه شده است که داده های آن در مراحل ابتدایی است. به عنوان نمونه ، مطالعات حیوانی نشان داده است که تابش هر 48 ساعت لیزر کم توان دیود به مدت 14 روز پس از کاشت ایمپلنت میتواند در صد سطح تماس ایمپلنت ـ استخوان را پس از 6 هفته تا حدود 8% بیشتر از گروه شاهد بهبود بخشد (Pereira et al 2009) . از آن جا که کاربرد لیزرهای کم توان روشی به نسبت ارزان ، ایمن، و با پذیرش بالایی از سوی بیمار همراه است ، میتوان به آینده کاربرد متداول آن در کلینیک خوش بین بود .
برای اطمینان در ایجاد یکپارچگی استخوانی در اطراف ایمپلنتهای کاشته شده ، رعایت ملاحظات خاص در شاخص های زیر ضروری است:
دوام یکپارچگی استخوانی و ثبات ایمپلنت در داخل استخوان به روش و میزان بارگذاری روی سیستم باز میگردد. عامل اصلی تحلیل استخوان و لق شدن ایمپلنت هایی که در استخوان یکپارچه شده بودند ، بارگذاری زودتر از موقع یا بیشتر از حد سیستم است . از این رو ، شناخت نیروها ، میزان استرس یا تنش ، و پاسخ استخوان و ایمپلنت به این فشارها (کرنش یا Strain) از ملزومات موفقیت درازمدت درمان است.
هر چند هنوز مکانیسم دقیق تحلیل استخوان در سال اول بارگذاری آن مشخص نشده است ، دو فرضیه برای توجیه تحلیل اولیه استخوان کرستال وجود دارد که اولی بر ایجاد فضای کافی جهت تشکیل ساختارهای بافت نرم روی استخوان (Biological width hypothesis)، و دومی بر نوع استرس وارده بر ایمپلنت و عدم قدرت قسمت کرونال صاف و پالیش شده آن برای انتقال مناسب این فشار تأکید دارد (Stress factor hypothesis). هر یک از این دو نظریه مطالعاتی را برای اثبات دلایل خود ذکر کرده اند (Wallace et al 1995, Bidez et al 1990). شاید بهتر باشد هر دو عامل فوق را در این نوع تحلیل استخوان دخیل بدانیم .
بیومکانیک به معنای کاربرد اصول مهندسی مکانیک در بافت های زنده است. یکی از مهم ترین جنبه های این دانش ، شناخت نوع پاسخ بافتهای بیولوژیک به نیروهای وارد بر آن است. از آنجا که جدای از بحث زیبایی، یکی از وظایف اصلی ایمپلنتهای دندانی برقراری فانکشن و تحمل نیروهای وارده بر سیستم میباشد ، آشنایی با اصول بیومکانیک باعث خواهد شد که طرح درمانهای ایمن تر و با آینده ای قابل پیش بینی اجرایی گردد.
نیرویی که بر ایملپنتها خواهد شد یا حاصل بافتهای نرم گونه و لب است یا به شکل عمده از نیروهای اکلوزالی در حین تماس کراونها یا جویدن پدید میآید.
در کنار میزان نیروی وارده ، جهت ورود آن به دندان یا ایمپلنت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نیرویی که به شکل خاص تنها در یک جهت به سیستم وارد شود بسیار نادر است . شناخت جهت و میزان مؤلفه های هر نیرو برای ارزیابی روش بارگذاری ایمپلنتها و موفقیت بالینی درمان از ملزومات طرح درمان پروتزی است. با همه این مسایل، آن چه که در بیومکانیک مهم تر از نیروی وارده است فشار pressure یا تنش Stress است که نیروی وارده بر واحد سطح را بیان میسازد:
نیرو یا فشار وارده بر سیستم و خصوصاً بر استخوان را میتوان در سه گروه عمده تقسیم بندی نمود:
Compressive یا فشاری (تراکمی)
Tensile یا کششی
Shear یا برشی
تقریباً تمامی مواد به کار رفته در سیستم ایمپلنت و نیز محل اتصال ایمپلنت به استخوان در برابر فشارهای تراکمی از استحکام بالاتری برخوردارند و حتی اگر این فشار در محدوده فیزیولوژیک باشد، امکان استخوان سازی و تداوم یکپارچگی استخوانی هم برقرار میگردد. از سوی دیگر، کمترین استحکام یا آستانه تحمل این مواد و بافتها در برابر نیروهای برشی است.
استخوان در برابر افزایش زاویه نیروی وارده و تغییر فشار وارده از نوع تراکمی به کششی و در نهایت برشی مقاومت خود را از دست میدهد و احتمال تحلیل آن بیشتر خواهد شد. این اصل باید در طرح درمان پروتزی و شیوه بارگذاری، اثر خود را نشان دهد تا درمانی علمی و نه تجربی ارایه گردد.
برای کم کردن تنش سیستم میتوان راههای گوناگونی را به کار بست:
یکی از مخرب ترین انواع نیروهای وارده بر سیستم ایمپلنت، نیروهای اهرمی یا Moment/Tensional Load است. هر چه بازوی کارگر بیشتر باشد، امکان بزرگتر شدن نیروی وارده در محل تکیه گاه افزایش مییابد. بازوی کارگر در بیومکانیک به سه شکل زیر بیان میشود:
رابطه بین نیروی وارده (F) و تغییرات ابعادی ماه (کرنش) و B) رابطه بین تنش و کرنش که بیانگر ضریب الاستیسیتی هر ماده است.
تفاوت ضرایب الاستیسیتی بین مواد گوناگون در زیر نقشهای زیاد (سطح بالاتر نمودار) بسیار مشهود خواهد بود.
افزایش طول کانتی لور (بازوی کارگر) باعث وارد شدن نیروهای مخرب بر ایمپلنت میشود.
ارتفاع اکلوزالی در واقع یک نوع کانتی لور در بعد اکلوزو ژنژیوالی و طول کانتی لور به معنای بعد مزیودیستالی است. اگرچه در مورد نیست طول، کراون به بدنه آن عدد مطمئنی را میتوان ذکر نمود ، این عقیده عمومی وجود دارد که افزایش طول کراون باعث وارد شدن تنش بیشتر به سیستم میشود . (Naveau et al 2009). برای درک اهمیت این دو نوع کانتی لور در افزایش میزان نیروی وارده کافی است نگاهی به اعدد زیر بیندازیم.
کوچک کردن صفحه اکلوزالی کراون ، طراحی کراونهای دندانیهای آسیای بزرگ از دست رفته به شکل پرمولر، و نزدیک کردن نقاط تماس اکلوزالی بر روی محور طولی ایمپلنت، همگی با کم کردن کانتی لور (عرض اکلوزالی) باعث کم شدن نیروهای اهرمی میشوند.
در بحث بیومکانیکف یکی از ضعیف ترین اجزای سیستم ایمپلنت ، استخوان است. چرا که احتمال شکستگی ناگهانی یا خستگی اجزای تیتانیومی سیستم بسیار نادر است . استخوان یکی از کم ثبات ترین ساختارهای بدن است که به راحتی دچار مودلینگ و رمودلینگ میشود. Modeling به روندی گفته میشود که باعث تغییر ابعاد استخوان گردد مانند آن چه پس از کشیدن دندان رخ میدهد و ارتفاع و عرض استخوان بی دندان کمتر از زمانی میگردد که دندان طبیعی موجود بود. از سوی دیگر، Remodeling پدیده ای است که در آن تغییر ابعادی آشکاری در استخوان مشاهده نشود. مانند کاشت موفق یک ایمپلنت که روند استئو کلاستیک آغاز میشود اما پس از استخوان سازی مجدد و وقوع یکپارچگی استخوانی، ابعاد بافت تغییر شکل میدهد. تحلیل و تشکیل استخوان به شکل همزمان اتفاق میافتد ، مهم آن است که میزان این دو پدیده در چه حدی باشد . آن چه تشکیل استخوان را القا میکند یا آن را به سوی تحلیل پیش میبرد ، نوع و میزان تنش ها و کرنش های ایجاد شده در بافت است. این واقعیت را میتوان در بعد آناتومی هم جستجو کرد. استخوان فک بالا نیروهای وارده را به کل جمجمه منتقل میسازد ولی فک پایین تقریباً تمامی تنشهای وارد شده را خود به تنهایی تحمل میکند. از این رو، چندان غریب نخواهد بود که تراکم و کیفیت استخوان در فک بالا به مراتب کمتر از فک پایین باشد .
مطالب مرتبط: